مدل کوه یخی
نویسنده: دکتر محمدرضا عاطفی
مقدمه
تفکر سیستمی ابزار قدرتمندی است که به ما امکان میدهد تا روابط پیچیده و اغلب در حال تغییر بین هنجارهای سیاسی- اجتماعی – اقتصادی و اکوسیستمهای طبیعی موجود در جهان پیرامونمان را بهتر درک و در نتیجه مدیریت کنیم. با این رویکرد ما میتوانیم پیامدهای سیستمهای سازمانی و عواقب تصمیمات خود را بهتر ببینیم و درک کنیم.
در ابتداییترین شکل، تفکر سیستمی یک رویکرد تحلیلی است که یک سازمان یا سیستم را به بخشهای تشکیلدهنده آن تجزیه میکند تا درک بهتری از نحوه کار، ارتباط متقابل و تأثیر بر محیط اطراف خود داشته باشیم. با در نظر گرفتن این موضوع، استراتژیهای یک سازمان در هر سطحی (از سطح حکمرانی کشور تا سطح کسب و کار) برای مقابله با چالشها و مسائل استراتژیک طراحی میگردد. چگونگی تاثیرگذاری و طراحی این استراتژیها قبل از پیاده سازی تنها از طریق تفکر سیستمی و شبیه سازی دینامیکی امکان پذیر است زیرا کل نگری و درک اثرات اجرای استراتژی را پیش از اجرای آن فراهم میکند. ما در این رویکرد همانند یک شبیه ساز پرواز امکان شبیه سازی استراتژیها، سیاستها و تصمیمات خود را قبل از اجرا خواهیم داشت.
شرکت و سازمانی که فرآیند تفکر سیستمی را اتخاذ میکند، روابط، تأثیرات و تعاملات ناشی از یک تصمیم یا اقدام را در هنگام حل یک مسئله بررسی میکند. این به منظور ایجاد یک تصویر بزرگ از همه مسائل اساسی در یک محیط پر تغییر ضروری است و این در نقطه مقابل اقدام واکنشی صرف نسبت به مسائلی که رخ میدهند، میباشد. این به سازمانها و نهادها کمک میکند تا در طول زمان به دنبال الگوها بگردند و پیش از تصمیمگیری در مورد مناسبترین روشهای حل مسئله، علل اصلی آن را شناسایی کنند.
مدل کوه یخ
یک دیدگاه مفهومی ساده که معمولاً برای درک تفکر سیستمی استفاده میشود، سیستم را به عنوان یک کوه یخ نشان میدهد. زیرا، حداقل در تئوری، تنها 10 درصد از کل جرم یک کوه یخ هنگامی که در اقیانوس شناور است، در بالای آب قابل مشاهده است. 90 درصد دیگر در زیر سطح آب دیده نمیشود و این قسمت از کوه یخ است که تحت تأثیر جریان دریا قرار میگیرد و همان چیزی است که رفتاری ایجاد میکند که توسط ۱۰ درصد موجود در بالای سطح آب دیده میشود. مسائل جهانی را نیز میتوان به همین صورت دید.
کوه یخ در تفکر سیستمی استعارهای از مدیریت سازمانی است و میتواند برای توضیح اینکه چگونه اقدامات مدیریت و سیاست های آن تاثیر میگذارند، استفاده شود. سطوح مختلف کوه یخ به هم مرتبط هستند، به عنوان مثال، مدلهای ذهنی ذینفعان کلیدی در سیستم، چگونگی ساختار سیستم را تعیین میکند، و آن هم به نوبه خود الگوهای سیستمی را تولید میکند و در نهایت منجر به وقوع رویدادهای سیستم میشود به عنوان مثال، نوک کوه یخ که بالای آب قابل مشاهده است، رویدادهای یک سیستم را نشان میدهد، رویدادهای سیستم همان چیزی است که ما میبینیم و متوجه میشویم، سطح دوم که درست در زیر سطح آب قرار دارد نشان دهنده الگوهای سیستمی است، الگوها مجموعهای از پدیدههایی هستند که کمتر مورد توجه قرار میگیرند و نشان دهنده شرایط وقوع رویدادها در طی زمان هستند. و عمیقترین و بزرگترین سطوح نشان دهنده ساختار سیستمی است. ساختار سیستماتیک کوه یخ نشان دهنده نحوه سازماندهی سیستم (از نظر ساختارهای فیزیکی، اجتماعی و غیره) است. مدل پیشنهاد میکند که این ساختار سیستم است که الگوها و رویدادها را تولید میکند. سطح مدل ذهنی کوه یخ نشان دهنده مفروضات، باورها و ارزشهایی است که ساختارهای سیستم را شکل داده و تداوم میبخشد. استدلال میشود که مدلهای ذهنی ذینفعان سیستم اغلب متفاوت است و میتواند در تضاد باشد.
هر پدیدهای را میتوان در قالب سیستم دید. در هر حوزهای مانند اقتصاد، فرهنگ، سیاست، صنعت، اجتماع، محیط زیست و غیره میتوان استدلال کرد که تمرکز بر رویدادهای حادث شده در سطح اجزا و عناصر سیستم، تنها درک ما را از نوک کوه یخ و رویدادهای آن امکان پذیر خواهد کرد. اما در واقع تنها در سطوح عمیقتر کوه یخ و تلاش در جهت دیدن بخش زیرین آن است که درک ما از عملکرد سیستم را به طور فزایندهای افزایش میدهد. درک دقیق ساختار سیستم و مدلهای ذهنی، اطلاعاتی را در مورد رفتار سیستم، چرایی مسائل تکرار شونده و چگونگی حل مسائل برای بهبود عملکرد ارائه میدهد.
اما اکثر افراد هرگز چیزی بیش از 10 درصد بالایی و عیان حقایق را کشف نمیکنند. آنها پذیرفتهاند که دانش و درک کمی از کل سیستم به دست آورند و در نتیجه گیری ناقص عمل کنند. اما لازم نیست اینطور باشد. ما میتوانیم با نگاه کردن به تصویر کاملی از سیستم، درک خود را گسترش دهیم.
شما میتوانید همین منطق را برای حل مسائل پیچیده اعمال کنید. ما اغلب با یک رویداد یا یک مسئله مواجه میشویم. ایجاد راه حلها بر اساس یک رویداد ممکن است یک راه حل موقت تولید کند، اما اغلب منجر به تکرار مسئله میشود. برای مثال ناآرامیهای واقع شده در سالهای اخیر نشان دهنده تکرار مسئلهای است که ناشی از نگاه به قسمت فوقانی کوه یخ است و علل ریشهای نارضایتیها را درک نکردهایم.
یک اصل کلیدی در تفکر سیستمی، این است که “رویدادهایی” که ما به عنوان چالشها درک میکنیم، در واقع نتیجه علل سیستمی هستند. این رویدادها نوک یک کوه یخ هستند: اگر فقط با پرداختن به این مسائل و رویدادها به دنبال رفع آنها باشیم، شناوری و دینامیک کوه یخ سبب میشود تا یک “نوک” دوباره ظاهر شود، و در نتیجه همان مسئله دوباره بروز میکند. همانطور که 90 درصد از یک کوه یخ در زیر آب، مسئول 10 درصدی است که در بالای آب میبینیم، در سطح سیستمها نیز موضوعات عمیقتری وجود دارد که علل ریشهای در پس مداومترین چالشها و مسائل متلابه کشور، صنعت و شرکتها میباشند. رویکرد تفکر سیستمی میتواند پاسخهای ما را عمیقتر، متمرکزتر و مؤثرتر کند. همانطور که مدل نشان میدهد، هر چه ما یک سیستم را عمیقتر درک کنیم، اهرم بیشتری برای تغییر آن داریم.
عناصر مدل کوه یخی
ما اغلب با یک رویداد یا تجربه سطح سطحی از یک مسئله آگاه میشویم. ایجاد راه حلها بر اساس یک رویداد ممکن است یک راه حل موقت ایجاد کند، اما اغلب منجر به تکرار مسئله میشود. مدل کوه یخ یک رویکرد چهار مرحلهای برای ارزیابی یک مسئله است. هدف نهایی شما شناسایی علل ریشهای، ساختارهای زیربنایی و مدلهای ذهنی است که رویدادهای مسئله ساز را آغاز میکنند.
۱- وقایع / رویدادها: ابتدا آنچه را که اتفاق افتاده یا در حال وقوع است، مشاهده و توصیف کنید. اگر بتوانید مراحلی را که منجر به کشف مسئله شده است، کپی (بازسازی) یا اجرا کنید، نتایج بهتری خواهید داشت.
۲- الگوها و روندها: سپس، تعیین کنید که آیا این رویداد یا رویدادهای مشابه قبلاً اتفاق افتاده است؟ الگوهای وقوع چیست؟ چه روندهایی را دیدهاید؟ آیا موقعیت، محیط یا نقش خاصی وجود دارد که این مسئله را تجربه کند؟
۳- ساختارها و سیستمها: سپس چیزها، رویهها یا رفتارهایی را که در این رویداد نقش داشتهاند شناسایی کنید. چرا این اتفاق میافتد؟
۴- مدلهای ذهنی: در نهایت، باورها و مفروضاتی که باعث ایجاد و شکلدهی سیستم/محرکهایی که این مسئله را ایجاد کردهاند، چیست؟
پرداختن به مسائلی که در زیر سطح آب رخ میدهند (ساختارها، سیستمها، مدلهای ذهنی) شما را به کشف مسئله واقعی و شناسایی راهحلهای بلندمدت و پایدار نزدیکتر میکند.